وقتي نيستي ديگران هم نيستند!!!
در اينجا با خيلي ها درد دل كردم با خيلي ها دوست شدم و از خيليها بيزار!
چيزهاي زيادي ياد گرفتم و از همه مهمتر اين رو فهميدم كه كل دنيا در رفتار و عمل من خلاصه ميشه!
اينكه من هرجوري رفتار كنم انعكاس رفتار خودم رو خواهم ديد.
اينكه وقتي من نيستم اينجا، كسي هم نيست (يا افراد خيلي كمي هستند) كه سراغم بياد و با من صحبت كنه. وقتي من سكوت ميكنم ديگران هم خيلي راحت سكوتم را ميپذيرند و به دنبال نواهاي ديگر رهسپار ميشن!
وقتي من در خودم فرو ميروم ديگران هم زود محو ميشوند و ساده مرا به فراموشي ميسپارند.
من اين رو فهميدم كه اين من هستم كه به ديگران ميگويم مرا دوست داشته باشيد و در كنارم باشيد.
و اين مرا سخت مي ترساند از روزي كه فرداي نبودنم ديگر كسي مرا به خاطر نياورد.
يادآوري اين نكته برايم بسي ملال آور است همچون دلهرهاي كه قبل از يك سفر تنهايي تمام وجودم را در آغوش ميكشد.!
من ميخواهم باشم هميشه باشم و نيودنم خيلي زود به يك عادت مبدل نشود.
پراش واقعا از زيباترين پديده هاي اپتيك مي باشد.و اما خيلي وقت ها مزاحم!!!